مونولوگهای من

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

ولیکن چون تو در عالم نباشد!

with 7 comments

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد

که با من میکنی، محکم نباشد

که دانستم که هرگز سازگاری

پری را با بنی آدم نباشد……

Written by raoros

جون 6, 2008 در 9:02 ب.ظ.

نوشته شده در شعر

7 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. هووم. خوب گفتی.

    محسن

    جون 6, 2008 at 9:09 ب.ظ.

  2. عالی بود

    حسین

    جون 6, 2008 at 9:29 ب.ظ.

  3. عجب طرح‌های ردیفی در می‌اندازی!

    raoros: 😀

    ناآرام

    جون 7, 2008 at 10:24 ق.ظ.

  4. زهرا خانم ..می گن ..اول شعر ..یه حسی به ادم میده ..که بیتهای دیگه نمیده …
    تو را نادیدن ما غم نباشد…
    همین

    مداد

    جون 7, 2008 at 4:15 ب.ظ.

  5. من کشته ی مرده ی این هستم. عشق است مختاباد 🙂
    خیلیییییییییییییییی ممنون!

    amin

    جون 7, 2008 at 7:40 ب.ظ.

  6. زيبا بود
    😦

    satari sepide

    جون 10, 2008 at 5:52 ق.ظ.

  7. با سلام خدمت شما. من دنبال شاعر این شعر هستم. اگر میدانید لطف کنید یه ایمیل واسه من بزنید. خیلی ممنون میشم.

    محمد

    سپتامبر 21, 2008 at 5:38 ب.ظ.


برای amin پاسخی بگذارید لغو پاسخ