مونولوگهای من

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

Archive for ژوئیه 2007

The Tiny World of Me

leave a comment »

خوب می شه گفت، امروز روز خاصی بوده، یک عده ای آمدند و همان عده هم رفتند.

من گشنه ام هم هست.

شرایط هم با مثلاً یک هفته قبل از زمین تا آسمان فرق داره.

چاق هم شده ام و خوب این هم مشکلی است.

و برق هم نداشتیم، اما می بینی؟ الان برق داریم و می فهمی برق عجب چیزی است، رو دربایستی که نداریم، بدون آن همه مون تعطیلیم.

و می بینی چه راحت می شه همه چیزو پنهان کرد؟

انگار نه انگار امروز اتفاقی افتاده باشد، یا کسی اشکی ریخته باشد یا کسی لبخندی زده باشد.

دوست داشتن، رابطه، سک.س. یعنی رابطه انقدر احمقانه و بی شکله؟

من چرا هیچوقت نتونستم اون تصور زیبا و لطیف خودم رو تو هیچ رابطه ای پیدا کنم؟

چرا انقدر همه چیز بی شکله !!!!

And my heart has always been

a

Lonely

Hunter

گوش می دم به صدای Madonna توی سیستم پخش صوتی نصب شده تو دلم !

Written by raoros

ژوئیه 31, 2007 at 8:45 ب.ظ.

نوشته شده در من

امروز

leave a comment »

امروز برای من خیلی روز خاصی است

اگر ننویسم چه شده، می ترسم روزی یادم برود،

که امروز چه قراری گذاشتم و این یکماه چه بر من خواهد گذشت؟

از امروز ، 6 مرداد ماه سال 86، مصادف با تولد حضرت علی (ع)،

من ،

چه می شود؟

چه شد که به این سرعت چنین تصمیمی گرفتم ؟

زهرا – شنبه – آن روز بعدازظهر ….

—————-
Now playing: FBR – 06 – Nobodys Perfect.mp3
via FoxyTunes

Written by raoros

ژوئیه 28, 2007 at 5:30 ب.ظ.

نوشته شده در him, من

هارمونی-هورمونی !

leave a comment »

همه اش به خاطر تغییرات هورمونی است، اینهمه اشک و احساس خشم و حتی عشق،

این که من الان خیلی خوب واقفم که دلم می خواد گردن کی رو بشکنم، اینهم از تغییرات هورمونی این روزهاست، و اینکه احساس می کنم Cheated  شدم، و خوب شاید نشدم و شاید این تفاوت احمقانه ی تفکر زن و مرد است که باعث می شود انقدر همه چیز غیرواقعی برای من جلوه کند.

چی می شد اگر آنهمه راحت و سطحی و بی خیال و … بودم؟ یادم نمی آید هیچوقت آنطور بوده باشم و هیچوقت هم یادم نیست که غیر از احساس حماقت احساس بهتری پیدا کرده باشم، همیشه مغبون و تسلیم و بسیار ضعیف در برابر نوع خاصی از محبت،

و این تغییرات هورمونی، بدجوری هارمونی من رو بهم می ریزه و من همیشه از قدرتش درمونم …

این هفته، اینطور که بوش میاد هفته شلوغ پلوغیه و کاش می شد من هم مثل این خارجکیها وقتی توی بلاگم لاگین می کنم، یک حرف آدمیزادی داشته باشم که بزنم و بتوانم مثل یک آدم عادی بگویم: امروز چه خوش گذشت و چه چیزهای خوشمزه ای خوردیم و من چقدر با فلانی خندیدم و چقدر آن یکی فلانی را گذاشتم سرکار، و چه کارهای مسخره ای که نکردیم،

این از آن خاطرات ایجاد نشدنی است که چقدر هم کوچک و ساده است.

و دیشب بعد آنهمه گفتگوی بی هدف این سئوال برایم پیش آمد، با اینهمه بدبختی که خودمان داریم، چرا وقتی یک رابطه را شروع می کنیم، فقط باید نگران باشیم که نکند اینطور شود یا آنطور شود یا …

احساس foolish بودنم به حد اعلا رسیده ….

یعنی از این بیشتر هم ظرفیت دارم که احمق شوم؟

گاهی در مواقع نادری می گم: خوش به حال این خانم پایینی !!!

—————-
Now playing: {MAN} – 04 – LIVE TO TELL.mp3
via FoxyTunes

Written by raoros

ژوئیه 28, 2007 at 10:43 ق.ظ.

نوشته شده در من

Confessions Tour Album

leave a comment »

Madonna

 m

 

 

Written by raoros

ژوئیه 27, 2007 at 2:00 ب.ظ.

نوشته شده در Madonna