Posts Tagged ‘history’
احتمال رونمایی از گنجینه یكمیلیارد دلاری موزه هنرهای معاصر
سالها است كه جسته گریخته صحبتهایی درباره گنجینه چندمیلیوندلاری موزه هنرهای معاصر میشنویم؛ گنجینهای حاوی شاهكارهای اصل هنرمندانی چون پابلو پیكاسو، اندی وارهول، جكسون پولاك و… كه جمعا حدود یك تا ۵/۲ میلیارد پوند (حدود یك میلیارد دلار) ارزش دارند؛ ولی در زیرزمین موزه خاك میخورند.
گزارشهای زیادی هم درباره این گنجینه تا حالا منتشر شده و همواره شایعاتی هم در مورد این شاهكارها دهان به دهان گشته است؛ شایعاتی از قبیل فروش آنها به خارجیها، قرار داشتن آنها در معرض نابودی و…. شبكه خبری ABC آمریكا، در گزارشی تحلیلی و مفصل كه روز شنبه اول مارس (یازدهم اسفند) منتشر كرد، از طرحهای رئیس موزه هنرهای معاصر برای نمایش دائمی این شاهكارها خبر داد. هرچند این طرح در هیچیك از رسانههای داخلی بازتاب پیدا نكرده، با این حال انتشار جهانی آن انتظارها و خواستههای بینالمللی را در این مورد بالا میبرد؛ مسالهای كه میتواند برای هنر ایران سودمند باشد.
همانطور كه گزارش ABC حاكی است، گنجینه موزه هنرهای معاصر یكی از بهترین مجموعههای هنری جهان است كه بعضی آثار موجود در آن حتی در نیویورك یا پاریس هم نگهداری نمیشود. تنها شماری از مجموعهداران و موزهداران غربی و تعدادی از خبرنگاران و اصحاب رسانهها تاكنون موفق به بازدید از این آثار ذیقیمت شدهاند. یك بار هم به مدتی كوتاه در سال ۱۳۸۴ این آثار در قالب نمایشگاه <جنبش هنر مدرن> امكان نمایش موقت پیدا كرد.
گزارشگر ABC كه گویا این آثار را دیده، چنین به توصیف این شاهكارها میپردازد: <آنچه مقابل چشمان بیننده قرار دارد، خیرهكننده است؛ مجموعهای از نقاشیهای پیكاسو در آن وجود دارد، همچنین آثاری ارزشمند در زمینه هنر پاپ از ری لیختنشتاین و اندی وارهول، پرترههای وارهول از جكی اوناسیس، میك جگر و مرلین مونرو، سلف پرترهای از دیهگو ریورا و یك نقاشی كه میتوان آن را بهترین اثر جكسون پولاك در خارج از آمریكای شمالی قلمداد كرد.> اثر مورد وصف پولاك، جزو پرشایعهترین آثار این گنجینه بوده است؛ چرا كه یك بار در دوران مدیریت قبلی موزه گفته شد به مبلغی گزاف به یك مجموعهدار خارجی فروخته شده؛ شایعهای كه طبق گزارش گزارشگر ABC باطل بودن آن ثابت میشود. این اثر چندی پیش قیمتگذاری شد كه كارشناسان ایرانی قیمت آن را ۳۰۰ میلیون دلار و كارشناسان خارجی ۱۶۰ میلیون دلار برآورد كردند. در كنار شاهكارهایی كه چشم گزارشگر ABC را خیره كرده، میتوان به هنرمندانی چون مونه، ونگوگ، پیسارو، رنوار، گوگن، ماگریت، میرو و براك اشاره كرد كه آثارشان هماكنون در موزه نگهداری میشود.
ABC در ادامه، ماجرای شكل گرفتن این گنجینه را شرح داده است؛ اینكه اول بار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی در دهه ۷۰ میلادی این آثار را در قالب مجموعهای گردآوری كرد و همزمان با انقلاب اسلامی كاركنان موزه آنها را به زیرزمین این مكان منتقل كردند. ABC در ادامه پرسش مهمی را مطرح میكند؛ پرسشی كه برای اولینبار نیست كه مطرح میشود: <چرا این شاهكارها تا به حال به نمایش گذاشته نشدهاند؟> جواب گزارشگر این شبكه البته این است كه این امر هم دلایل ایدئولوژیك و هم دلایل كاربردی دارد: <این گنجینه عظیم است و موزه كوچك. مدیر موزه آقای صادقی معتقد است در موزه فضای كافی برای نمایش این آثار وجود ندارد.> البته صادقی این را هم گفته بود كه به نمایش درنیامدن این آثار، یك تصمیم سیاسی نیست؛ هرچند گزارشگر ABC نظر دیگری دارد و معتقد است بخشی از این تصمیم به نگاههای ایدئولوژیك وابسته است.
اما بخش بااهمیت این گزارش، آنجایی است كه ABC از طرحهای صادقی برای نمایش دائمی این گنجینه خبر میدهد. در این بخش از گزارش به نقل از صادقی میخوانیم: <طرحهایی برای نمایش دائمی گنجینه موزه در دست است؛ طرحهایی كه به گسترش یافتن فضای موزه بستگی دارد. اگر ما بتوانیم این طرحها را اجرا كنیم، دسترسی تماموقت و دائمی مردم را به این آثار برای دیدن آنها شاهد خواهیم بود. قطعا این امر رویاهای دوستداران هنر را در سراسر جهان برآورده میكند.> صادقی در ادامه در مورد این طرحها میافزاید: <ما قصد داریم طی دو یا سه سال آینده موزه را گسترش بدهیم و فضایی دائمی برای نمایش این آثار فراهم كنیم. موزه امیدوار است آثار بیشتری از هنرمندان غربی به این گنجینه اضافه كند. امیدواریم بتوانیم یكصد نقاشی از هنرمندان اروپا و آمریكا بخریم.>
گزارش شبكه ABC در حالی منتشر میشود كه روزنامه گاردین هم در سال گذشته در گزارشی مفصل به این گنجینه پرداخته بود. ارزش یك تا ۵/۲ میلیارد پوندی این گنجینه اولبار در آن گزارش و توسط رابرت تیت مطرح شد. به هر حال صرفنظر از این ارقام و آمار، آنچه در این میان اهمیت دارد این است كه شاهكارهای این گنجینه بتوانند هرچه زودتر امكان نمایش دائمی را پیدا كنند؛ قطعا این اتفاق به نفع هنر ایران و جهان خواهد بود.
تشکر از Cute Jranil برای لینک
لینکها:
نقاش و مدل او : اثر پابلو پیکاسو
مصایب شیرین یا حکایت من؛ خواندن درس را
درس خوندن من:
موضوع: آزمون تاریخ موسیقی کلاسیک
تلاشهای ارزشمند من در جهت این مطالعه:
1- جلب شدن شدید توجهم به جزوه معماری جهان اسلام در حالیکه تا امشب براش تره هم خرد نمی کردم.
2- با دقت گوش دادن به فحش کاریهای 24 ساعته خانم همسایه و شوهرش که معمولاً حواسم بش نیست.
3- توجه و نگرانی نسبت به یک تکه نخ قدیمی و کلفت که از لای پتو بیرون زده.
4- افتادن به یاد خاطرات قدیمی و ماجراهای رمانتیک گذشته!
5- افتادن به یاد خودکار استدلر مفقودم که فقط چند روز عمر کرده بود.
6- جلب شدن توجهم به فصل گام ها در حالیکه هیچ ربطی نداره ولی من کلاً به دانش و هنر علاقمندم خوب.
7- افتادن به یاد خاطرات مفید استاد خواص که گفت توی کوه شلوار لی اش از وسط 2 نصف شده و مقادیری هرهر و کرکر در ساعت 2 بامداد.
8- ساعت 2 و 12 دقیقه بامداد و من اندر خم کوچه (صفحه) اول قرون وسطی هستم و خوب خاک تو سرم، می گیرم می خوابم! سنگین تره!
پی نوشت روشنفکرانه: با اینکه صفحه اولم و هیچی به هیچی، ولی از دید حرفه ای و روشنفکرانه که به قضیه نگاه می کنم، می بینم که نه فقط من، بلکه موسیقی داخلی و رسمی ایران هم اندر خم همان کوچه اول قرون وسطی است، باور ندارید؟ >>>>
ویژگی موسیقی در دوران قرون وسطی:
موسیقیدانان: کشیش های کلیسا (همون ارشاد خودمون)
ممنوعیت خواندن زنان
ممنوعیت استفاده از ساز
و ….
شب خوش!
دایانا غریبه ای در دربار انگلیس
شده در مقطعی از زندگیتان با زندگی شخص مشهوری آشنا شده باشید و درباره اش تحقیق کرده باشید و آن شخص دیگر برای همیشه یک گوشه از ذهن شما اتراق کند و همیشه هر چیزی راجع به او برایتان با اهمیت باشد؟
من هیچ کسی را چه در زندگی شخصی و چه در چنین مواردی نتوانسته ام به مدت خیلی طولانی در ذهن نگه دارم، هیچ کس به جز دایانا.
اولین بار در سن 16 سالگی یعنی کمتر از دو سال بعد از مرگ دایانا فرانسیس اسپنسر، همسر سابق پرنس چارلز، کتابی راجع بهش خوندم که جریان فکری من رو تا حدودی تغییر داد. بعدها به دلیل علاقه زیادی که به دایانا پیدا کردم (و با تمام حاشیه های زندگیش، واقعاً هم زنی دوست داشتنی است) مطالعات زیادی درباره اش داشتم که تا هنوز هم ادامه داشته.
چندی پیش در یکی از خبرهای بی بی سی خواندم که تحقیقات جدیدی درباره علت مرگ دایانا آغاز شده و همین باعث شد که درباره اش بنویسم.
اینکه بخواهم اینجا زندگی نامه بنویسم یا یک دو جین عکس بگذارم، فایده ندارد، چون زندگی نامه در ویکی پدیا پیدا می شود و عکس هم که فراوان است. راستش این نوشته بیشتر برای ادای یک دین به ذهن خودم است و برای دایانا که هیچگاه پرنسس دلخواه الیزابت نبود، پرنسس دربار نبود و آنطور که مردم می گفتند پرنسس قلبهای مردم بریتانیا بود و به واقع هم ثابت کرده بود و محبوبیتش هنوز که هنوز است پا برجاست و کسانی هستند که همیشه دلشان می خواسته دایانا را ببینند (یکی اش خود من) و آنهم نه بخاطر اینکه او فرد مشهوری بود که بیگناه کشته شد، بخاطر سیرت انسانی که در زندگی اش داشت و بخاطر مردمی بودنش، بخاطر اینکه هیچوقت با سنت زندگی درباری کنار نیامد، ولی در عین حال زیبایی و شکوه یک ملکه را داشت.
این چیزهایی که گفتم برای من عینی و واقعی بود چرا که در تمام زندگیم ادمهای مشهور و مطرح انقدر برایم مهم نبوده که بخواهم درباره شان فکر کنم، و دایانا تنها کسی بود که ارزش این فکر را داشت.
اگر شما به این موضوع علاقمند باشید، من خواندن کتاب «دایانا غریبه ای در دربار انگلیس» نوشته » اندرو مورتن» ترجمه ی «سیاوش فولادفر» انتشارات «کویر» را پیشنهاد می کنم. دو تکه از متن کتاب را برایتان می گذارم:
«دایانا در روز عروسی اش آنچنان افکار آشفته ای داشت که هرگز در زندگیش تجربه نکرده بود. در ماه عسل دایانا عکس هایی از کامیلا را که از لای سررسیدنامه ی چارلز بیرون افتاد دید. چند وقت بعد چارلز با دکمه سردست هایی که روی آنها حرف C حک شده بود سر میز شام حاضر شد. چارلز پذیرفت که این دکمه ها هدیه ای از جانب زنی بوده است که وی او را قبلاً دوست داشته اما دیگر او را از دست داده است. ازدواج آنها با این آغاز دروغین، فراز و نشیب های فراوان داشت. تا اینکه دیگر آنها به جایی رسیده بودند که تقریبا با یکدیگر حرف نمی زدند. فشار روحی زندگی درباری و ازدواج دایانا باعث بروز بیماری روحی خطرناکی به نام «بولیمیا نروسا» شد که آشفتگی و بی نظمی در غذا خوردن او به وجود آورد. گاه دایانا به دلیل تنهایی تا آستانه نا امیدی کشیده می شد و دست به خودکشی می زد. بعضی از این خودکشی ها جدی نبودند اما برخی بسیار خطرناک بودند. دایانا از اغلب دوران زندگی درباری خود با عنوان «روزگار سیاه» یاد می کرد.
——
نیمه شب شبی از ماه سپتامبر سال 1997 «دایانا فرانسیس اسپنسر» همسر سابق چارلز ولیعهد انگلیس همراه با مردی به نام «عماد فایز» میلیاردر معروف مصری که گفته می شود قصد ازدواج با او را داشت، بر اثر تصادف اتومبیل کشته شد. در این حادثه «عماد فایز» و راننده اتومبیل در دم جان سپردند.
نکات قابل توجه:
1. این کتاب قبل از مرگ دایانا و در زمان حیات او نوشته شده پس قابلیت استدلال بیشتری دارد.
2. دایانا گرچه از چارلز جدا شد و دیگر «royalty» نبود، ولی تا زمان مرگ مادر پادشاه آینده یعنی هری نامیده می شد و ملکه مادر بریتانیا هم اگر با مرد عربی که احتمالا مسلمان هم بوده ازدواج می کرد، خودش باید اسماً مسلمان می شد و این برای دربار انگلیس فاجعه ای محسوب می شد.
3. دیدن فیلم زیبای «ملکه» The Queen محصول سال 2006 رو که برنده اسکار شده به شما توصیه می کنم. فیلم به ماجرایی درونی از کشمکش ها و تنش هایی که گریبان ملکه الیزابت دوم را بعد از مرگ دایانا دربر می گیرد و او را متوجه مقام دایانا در قلبهای مردم می کند می پردازد، اینکه در ابتدا حتی حاضر نشد برای مرگ او پرچم سیاهی برافرازد یا به مردم تسلیت بگوید یا مجلس سوگواری ترتیب دهد.
Diana Princess of Wales in Wikipedia
—————-
بی ربط: مجدداً اوبونتو نصب نمودم و در این زمینه پیشرفت های شایان توجهی کسب نموده ام! دو نقطه پی خیلی حجیم!
سکه آقای کبیر
از اونجا که چند روز دیگه تولد زهرا کوچولوئه و اگه نمی دونید زهرا کوچولو چه شخصیت مهمیه، اینجا رو مشاهده کنید و حقیقتش اینه که من و زهرا در یک ماه متولد شدیم و البته اینو نگفتم که بگم چند روز دیگه تولدمه، ولی به هر صورت فامیلهای اونورکیه زهرا فسقلی، دیروز رو که روز عید غدیر بود براش تولد گرفته بودند، چون زهرا فسقلی سیده هم هست و اینا…
حالا بگذریم، فقط خواستم بگم که دیدم یکی از فامیلاشون بهش یه سکه کادو داده و اگه گفتید سکه هه عکس کی روش بود؟ نه، اشتباه می کنید، من درست می گم، بله درسته، عکس یکی از این آقایان کبیر، اگر اشتباه نکنم، کورش کبیر بود، نه داریوش کبیر نبود، بله همان کورش کبیر بود، خیلی شیک اسمش این پادشاه زیرش با حروف فارسی به خط نستعلیق حک شده بود و سکه هم ضرب بانک مرکزی بود و اگر شما از این خبر اطلاع داشتید و من نداشتم مشکل من نیست!
خلاصه اینکه این اقدامی بوده شاید در جهت تولد این آقا در روز هفتم آبان که بعضی از بلاگر ها وبلاگشون رو در این جهت منفجر کردند.
برید سکه هه رو بخرید و حالش رو ببرید!
متاسفانه نتونستم مطلبی در این خصوص در سایتهای دیگه پیدا کنم و همینطور نتونستم عکسی هم ازش بیابم، ولی به جون خودم با همین دو تا چشمام دیدمش!
پی نوشت: از اونجاییکه من متاسفانه نتوانستم خیلی به مقوله کورش و داریوش و اینا علاقه مند بشم، ولی داداش بزرگم در حد خفنی به اینها علاقه منده، وقتی یه ایمیل در این خصوص از ایشون به دستم رسید، کلی تعجب نمودم، شما هم برید بخونید، در واقعی مطلبی در باره کورش بزرگ در یک وبلاگه، روی متن کلیک بنمایید: